۱۳۸۸ فروردین ۱۱, سه‌شنبه

قطره های عشق

گر شمع جان فروزی
چون من
به غم در افتد،
با قطره های اشکش
صدها ترانه سازد
در نغمه های باران
ای آسمان آبی، ای کوههای تیره
پاینده تر بمانید
در دشت قلب یاران.

گر آن یار دیرین
در خاک و خون درافتاد
با قطره های عشقش
کز سینه اش برون ریخت
چندین هزار امید زد
پیوند به قلب یاران

گر قطره های باران
از آسمان فرو ریخت
آماده کرد زمین را
از بهر یک بهاران

با آتش درونم
با آتش درونت
دنیا فتد به آتش
در هیمه های لاله

برخیز ای قلندر،
از کنج خود برون آی
تا بوده زمانه
رسمی ظالمانه
خون بوده است و ایثار
در هستی جوانه

آن لاله ها که بینی
بر کوه ها بروید
خون است، خون یاران
در مسلخی شبانه

زین رسم نامرادی
از این ستم به یاران
قلب تو را چه باکست
چون عشق جاودانه
از این شگفت فسانه
جاوید شد سلاله


بهار سال 1363

۱۳۸۸ فروردین ۲, یکشنبه

قلبتان دریایی است

مهربانی را دریغ مدارید
یاران
ای شمایان
که شکوه عشق را آمخته شدید؛
دل تان دریاییست
که شما
هزار هزاران ماهی
ماهی عشق
در آن می پرورید.
نه این انصاف نیست؛
مگذاریدم تنها
مگذارید مرا با غم ها
عشق ما
دنیائیست!
نه به یک تن محدود
که از آن آتش عشق
دنیا را گرمائی است.

عشق را دریغ مدارید
یاران
عشق ما
رؤیایی است.

و تو
ای پیک امید
مگذاری مرا
با غم ها
به کناری تنها؛
بدی حادثه
دل شاداب مرا
که چنان برگی بود؛
کرد از شاخه جدا.

مگذاریدم تنها
مگذارید مرا با غم ها!

زمستان 1362

مرد مست

مرد مست
در خیابانی عبوس
فریاد می کشد:
کجاست کسی که یقین مانده را پاسخ دهد؟
کو کسی که
پهنه آسمان را
با سینه ریزی زرین
زینت دهد؟
کدامین دست،
آیا
ناقوس کاروان را
خواهد نواخت؟

آیا زندگی
تنها صاعقه ای است
در شبی بارانی
یا همان رویش برگی است
که دیر نخواهد پایید؟

در میان آن سکوت
از امتداد آن خیابان دراز
مرد مست
پاسخ می شنود؛
گوش کن مرد؛
ترا می خوانند.
زندگی تداوم صاعقه هاست؛
زندگی قافله جنگل هاست.

پائیز 1362

۱۳۸۷ اسفند ۳۰, جمعه

خورشید

قلب من تشنه است
و چشمم نیز،
تا بنوشد جرعه ای
از چشمه جوشان یک خورشید.

شمع ها می سوزند،
می دانم؛
این پیداست
از اشکی که می ریزند.
قلب من خورشید می خواهد،
قلب من خورشید می خواهد؛

آن چنان گرم و فروزنده
که یاران
شاداب و سرزنده
برون آیند از کنج سرا هاشان
و بیدار گردانندم
به خیال خود،
که برخیز؛ آگه شو
سحر گاهان فرو تابید؛
خورشید بیدار است.
برخیز، برخیز،
که اینک گاه کار و گاه پیکار است.


پائیز سال 1362