۱۳۸۸ فروردین ۲, یکشنبه

مرد مست

مرد مست
در خیابانی عبوس
فریاد می کشد:
کجاست کسی که یقین مانده را پاسخ دهد؟
کو کسی که
پهنه آسمان را
با سینه ریزی زرین
زینت دهد؟
کدامین دست،
آیا
ناقوس کاروان را
خواهد نواخت؟

آیا زندگی
تنها صاعقه ای است
در شبی بارانی
یا همان رویش برگی است
که دیر نخواهد پایید؟

در میان آن سکوت
از امتداد آن خیابان دراز
مرد مست
پاسخ می شنود؛
گوش کن مرد؛
ترا می خوانند.
زندگی تداوم صاعقه هاست؛
زندگی قافله جنگل هاست.

پائیز 1362

۱ نظر: