۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه

رنج

رنج را مجسم می یابی
وقتی روبرویت
پدری میبینی
که با چشمان جستجوگر
و حلقه ای زلال
میان مزه هایش
بی سخن و گفتگویی
می گوید با تو:
سیلاب خانه ام را
از جای کنده است؛
و......
دخترکم
جایی میان گـِل
آرام
خفته است؛
همسرم،
زیبای نازنینم را
آب برده است.
رنج را مجسم می یابی
وقتی مادری
با چشمان بدون اشک
خیره به تو
می نگرد
و از مرگ می گوید
مرگ پسرش،
در جبهه های جنگ.
چگونه تسلی می دهی
زنی را که
باور نمی کند
ابعاد جنایت بشر را
در مرگ شوهرش
اعدام در بند؟
یا انتقام کور
از هواپیمای مسافربری؟!
اینها رنج است
رنج مجسم است
آن یک
طبیعت است
دشمنی دیرینه
رنج آفرین برای
نوع انسان
اینجا اما
حرف حرف دیگری است
آنجا طبیعت است
اینجا "انسان"
که چنگ بر گلوی انسان
فشرده سخت.

تهران
30/04/1367

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر