۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۴, پنجشنبه

دریچه نگاه

نگاه را دریغ مدار!
بگذار لحظه ای
دست بردارم
از تماشای عفریت جنگ.
نگاه تو مرهمی است
که آتش زخم را در خود می کشد.
بگذار با چشمان تو
خوشه ای بچینم
از شاخۀ خیال.
نگاهت را به چشم من بدوز!
چشمانت دریچه ای است
به جنگل پرنده و آواز
و آسمان صلح.
فرصت بده
تا دمی
فراموش کنم
انفجار ستاره ها و
غرش مهیب و
نعره های جنگ.
فرصت زیاد نیست.
فردا اندامم سنگری است،
مقابل جوخه خونخوار و
اهریمن بیرحم و
اژدهای جنگ.
چشمانت دریچه ای است
به جنگل پرنده و آواز و
آسمان صلح.

26/11/1365

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر